Thursday, March 24, 2016

زندگی ست دیگر

Sancho


زندگي است ولي… 
دلخوشي سيري چند؟! 
( در صحنه اي ديگر)
شورت خوني روي بند 

دل و دماغش را نداري 
٢٤ ساعت به دنبال گنج 
چيزي براي تو (من) نيست 
براي ماست رنج، بغرنج

راه را كه در رفتن مي كني 
خسته ميشوي 
بيشتر از هميشه 
(صداي زنگ تلفون همراه)
سكس اخر درون جنده خانه

تيغ درون حمام 
(چندی بعد) 
..خوابيده اي 
,آرامِ آرام 

(صداي جيغ مامان) 

كه بغض را مي كند 
به بدترين شكل ممكن 
كه باقيمانده ات را ميخورد

تو در كنارش مينشيني 
بعد از مدت ها يكبار ديگر 
(سر  بر شانه أش بگذار)
خداحافظ براي بار اخر.
***
كه روح توست كنارت، كنارش 
كه سبك شده اي بي رژيم 
ما بد نبال تو خواهيم أمد 
ما هم از اين دنيا مي گريزيم.


Sancho / Author & Editor

همیشه می نویسم تا رویای نوجوانی به باد نرود, هرچه نباشد, خاطرش هنوز به یادم هست!

0 comments:

Post a Comment

Coprights @ 2016, Blogger Template Designed By Templateism | Templatelib